گل سرخی برای محبوبم
جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد .
او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .
(بقیه داستان زیبا و جالب انگیز در ادامه مطلب)
برچسبها: گل سرخی برای محبوبم , داستان عاشقانه , جالب انگیز , بهترین وبلاگ ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد